|
امروز... انگار کسی آمد... زیر باران گریه می کردم آرام و بیصدا تو چتر را بالای سرم گرفتی اما همچنان گونه های من خیس از گریه ماند ...! بعضی دردها و چیزها نگاهت هر قدر هم که دور باشد آرامم میکند و آوایی آمدنت را در گوشم زمزمه . . . وقتی حس میکنم جایی در این کرِه ی خاکی تو نفس می کشی و من از همان نفس هایت، نفس میکشم . . . نـبودنـت را بــاور کــرده اسـت قـلب تنـهایـم … فاصله! |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |