|
برف مي بارد به آخر خيابان رسيده ام، پشت سرم را نگاه مي کنم و ردپاي تنهايي ام را مي بينم که از دوردست ها شروع شده است!! کـــاش، تلخی زندگی یکم الکـــل داشت! شــــاید مستمان میکرد و درد را نمیفهمیدیم!!!! خنديدن خوب است.. قهقهه عاليست.. اما. . . 'لعنت بر بغض..' هوایـــــــــــــــــت عجب دست سنگینی دارد...! این را وقتی میزند به سرم میفهـــــــــــــمم... کاش باران بگیرد … کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند… و من همه ی دلتنگیهایم را رویش “ها” کنم… و با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم … و خلاص…
به سلامتی اونی که دوست داشتنو با تمام وجود یادش دادیم ولي اون رفت و به یکی دیگه امتحان پس داد …
اولــین احســاس مــــادرم نسبت بـــه مـن تـهـــوع بـــــــود از بقیـــه چـــه انتظــاریـســـت...... |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |