|
گفتم: واقعا داری میری؟ گفت: آره... گفتم: منم بیام؟ گفت: جایی که من میرم جای ۲ نفره نه ۳ نفر! گفتم: برمیگردی؟ فقط خندید… اشک توی چشمام حلقه زد، سرمو پایین انداختم، دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد گفت: تو کجا میری؟ گفتم: میرم بالاخره یه جایی... گفت: تنها نریا، یکیو با خودت ببر...! گفتم: جایی که من میرم جای ۱ نفره نه ۲ نفر! گفت: برمیگردی؟ گفتم: جایی که میرم راه برگشت نداره! من رفتم اونم رفت... ولی اون مدتهاست که برگشته و با اشک چشماش خاک مزارمو شستشو میده... این روزها ........ خیلـے چیزها در בست من نـےست...!!! مثلاً בستآنت...!!! امشب غــم هــا برایـم مهــمانــی گــرفتــه انـــد و مـــن میخــواهـــم بتــرکـانــم همــه ی بغــض هایـــم را ... تنها نشسته ام... اما تنها نیستم.... یادت امان تنهایی نمیدهد! در روز هایی که دلم شکسته بود یاد حرف های پدر ژپتو به پینوکیو افتادم که می گفت: «پینوکیو!چوبی بمان!آدم ها سنگی اند دنیایشان قشنگ نیست.» خــیــالــت راحــتــ . . شــکــســتــه هــا نــفــریــن هــم بــکــنــنــ گــیــرا نــیــست . . نـِـفــریــن تــهِ دل مــیــخــواهــد دلِ شــکــســتــه هــم کــه دیــگــر ســر و تــه نـَــدارد . . . ... انگشتـانت را... به من قرض بده! کـم آورده ام...!!! |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |