|
سر کلاس ادبیات معلم گفت : فعل رفتن رو صرف کن گفتم:رفتم … رفتی … رفت … ساکت می شوم ، میخندم ولی خنده ام تلخ می شود،استاد داد می زند : خوب بعد ؟ ادامه بده ! و من می گویم :رفت … رفت … رفت … رفت و دلم شکست … غم رو دلم نشست … رفت و شادیم بمرد … شور از دلم ببرد … رفت … رفت … رفت … و من می خندم و می گویم : خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است …………..!!! نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |